ای کاش تمام چیزها برعکس می بود
***
ای کاش دنیای اطرافمان این گونه نمی بود
ای کاش زمین ، آدم ها را به دور خودشان نمی چرخاند و تنها ثابت می ماند
ای کاش دریا با آن همه وسعت شور نمی بود و اندکی شیرین می بود
ای کاش باد تنها می آورد و نمی برد
***
ای کاش آدم ها طور دیگری می بودند
ای کاش دغدغه آدم ها به جای گرم شدن دنیا سرد شدن آن می بود
ای کاش دغدغه آدم ها به جای چگونه زنده ماندن چگونه زندگی کردن می بود
ای کاش دغدغه آدم ها به جای چگونه تمام کردن چگونه آغاز کردن می بود
***
ای کاش کلمات جور دیگری می بودند
ای کاش اصلا ها اصلا وجود نمی داشت و تنها حتما ها می بود
ای کاش من ها نمی بود و تنها ما باقی می ماند
ای کاش برای من ها برای ما ها می شد
***
ای کاش آغاز نام دیگری برای آغاز می بود
ای کاش زندگی هایمان از آخر شروع می شد
ای کاش با گناه نمی رفتیم و با گناه می آمدیم
ای کاش با با هم بودن تمام نمی کردیم ، تا ارزش بودن ها را می فهمیدیم
ای کاش همان اول زیبایی ها را از دست میدادیم تا زیبایی را خود بدست می آوردیم
ای کاش در ابتدا من می بودیم تا در آخر ما می شدیم
***
ای کاش همین کلمه را همان ابتدا میگفتم
ای کاش جرئت گفتن را می داشتم
ای کاش همان اول میگفتم تا شاید اکنون مجبور به نوشتن نمی بودم
ای کاش همان اول میگفتم دوستت دارم
ای کاش دوستت دارم را همان اول می گفتیم نه آخر تا شاید به جای پایان دادن، فرصت ادامه دادن را می یافتیم
ای کاش ...
امضا:محمد خدابخشی